زمینه پیدایش
مصراع بالا از شیخ اجل سعدی شیرازی است که در باب اول گلستان در سیرت پادشاهان آمده است: پسر نوح با بدان بنشست * خاندان نبوتش گم شد سگ اصحاب کهف روزی چند * پی نیکان گرفت و مردم شد نوح چندین فرزند داشت و همه به جز کنعان در اطاعت پدر بودند. کنعان با بتپرستان هماهنگی میکرد و نصایح و احتجاج پدر در هدایت و دلالتش اثری نداشت. خدای تعالی فرمان داد به جای تبلیغ و ارشاد قوم کشتی بسازد. دیری نگذشت که ساختمان کشتی به پایان رسید. پس از آنکه نوح و همراهان داخل کشتی شدند فرمان قهر خدا فرا رسید: «فارالتنور؛ یعنی: از تنور آتش آب بجوشید» و آنگاه طوفانی عظیم برخاست. کشتی نوح بر روی امواج خروشان به حرکت درآمد. نوح که در عرشه کشتی ناظر جریان بود غفلتاً فرزندش کنعان را دید که با مرگ دست در گریبان است و برای خلاصی از گرداب هولناکی که وی را در میان گرفته بود بیهوده دست و پا میزند. نوح به حکم غریزه و محبت پدری فریاد زد: «کنعان، به کجا میروی؟ هنوز وقت باقی است که ایمان آوری و به کشتی درآیی.» کنعان که هنوز گرفتار غرور و نخوت بود به اتکای بازوی توانایش گفت: «قریباً به کوهی پناه خواهم برد.» ولی لحظهای نگذشت که موج خروشانی میان پدر و پسر جدایی انداخت و کنعان را با خود برد. نوح از شدت تأثر دست تضرع به جانب خدای متعال دراز کرد و گفت: «خدایا، این پسر من و از خاندان من است. تو وعده داده بودی که مرا و خاندانم را نجات بخشی». خدای تعالی به نوح وحی فرستاد: «ای نوح، او از اهل تو نیست» و با عمل ناشایسته خاندان نبوتش گم شد؛ زیرا اینجا صحبت تقوا و توحید است نه حََسَب و نَسَب خویشاوندی.(1)
پیامها
1. از مصاحبت با افراد بد باید پرهیز کرد.
2. یکی از مهمترین و مؤثرترین عوامل در شکلگیری شخصیت انسان، دوستان و همسالان او میباشد.
3. انسان از دوستان و همسالان خود بیشتر از پدر و مادر حرفشنوی دارد.
کاربرد: در مورد هشدار دادن به دقت در دوستیابی و نیز سرزنش کسی که دوستان ناباب دارد.
ضرب المثل های هم مضمون
ـ آلو چو به آلو نگرد رنگ برآرد.
ـ از بدان بد شَوی ز نیکان نیک.
ـ انگور ز انگور همی گیرد رنگ.
ـ با بدان سر مکن که بد گردی.
ـ با ماه نشینی ماه شوی، با دیگ نشینی سیاه شوی. خوشبویْ بود کلبه همسایه عطار.
ـ صحبت روشن ضمیران، کور را بینا کند.
ـ صحبت نیکان بدان را از بدی باز آورد.
ـ گل بشکفد چو همنفس صبحدم شود.
ـ مردی گردی، چو گرد مردی گردی.
ـ مشو با ناکسان همدم که صحبت را اثر باشد.
ـ هر چیز که در کان نمک رفت نمک شد.
ـ هر که با دیگ نشیند بِکُند جامه سیاه.(2)
اشعار هم مضمون
با بدان کم نشین که در مانی * خوپذیر است نفس انسانی (سنایی)
تو اول بگو با کیان دوستی * من آنگه بگویم که تو کیستی چه بهره میبری از اختلاط نااهلان * بِه جُز شراره و دود از دکان آهنگر مدتی با خر نشینی، خر شوی * گر روی گرمابه با گر، گر شوی وای آن زنده که با مرده نشست * مرده گشت و زندگی از وی بجست (مولوی)(3)
ریشه های قرآنی حدیثی
رسول خدا(صلی الله علیه وآله): «اَلْمَرْءُ عَلی دینِ خَلیلِهِ وَ قَرینِهِ؛ آدمی به دین دوست و یار خود است.»(4)
رسول خدا(صلی الله علیه وآله): «مَثَلُ الْجَلیسِ الصّالِحِ مَثَلُ الْعَطّارِ، اِنْ لَمْ یُعطِکَ مِنْ عِطْرِهِ اَصابَکَ مِنْ ریحهِ، وَ مَثَلُ الْجَلیسِ السُّوءِ مَثَلُ الْقَیْنِ اِنْ لَمْ یُحْرِقْ ثَوْبَکَ اَصابَکَ مِنْ ریحِه؛ حکایت همنشین خوب، حکایت عطار است که اگر از عطرش به تو ندهد، بوی خوش آن به مشامت میرسد، و حکایت همنشین بد، مانند آهنگر است که اگر [حرارت کارگاه او] لباست را نسوزاند، بوی بد آن مشامت را میآزارد.»(5)
رسول خدا(صلی الله علیه وآله): «اِعتِبُروا الصّاحِبَ باالصّاحِبِ؛ دوست را به دوستش بسنجید و بشناسید.»(6)
امام علی(علیه السلام): «قارِنْ اَهْلَ الْخَیْرِ تَکُنْ مِنْهُمْ وَ بایِنْ اَهْلَ الشَّرِّ تَبنْ عَنْهُمْ؛ قرین اهل خیر باش تا از آنان شوی و از اهل شر دوری گزین تا از آنان برکنار باشی».(7)
لغات
مردی: جوانمرد.
گر: اگر.
کیان: چه کسانی.
اختلاط: معاشرت.
گرمابه: حمام.
گر: کچل.
پی نوشت ها :
1. حسن ذوالفقاری، داستانهای امثال، تهران، مازیار، چ 2، 1385، ص 308.
2. غلامرضا حیدری ابهری، حکمتنامه پارسیان، قم، نشر جمال، چ 1، 1385، ص 330.
3. همان.
4. شیخ کلینی، کافی، تحقیق: علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیه، چ 3، 1388 هـ.ق، ج 2، ص 375.
5. متقی هندی، کنزالعمال، ترجمه: صفوة السقاء، بیروت، مؤسسة الرساله، چ 1، 1389 هـ.ق، حدیث 24736.
6. همان.
7. نهجالبلاغه سید رضی، تحقیق: کاظم محمدی و محمد دشتی، قم، انتشارات امام علی(علیه وآله)، چ 2، 1396 هـ.ق، نامه 31.
منبع مقاله : مرکز پژوهشهای اسلامی صدا و سیما